استاد شیمی عمومی مون که اولین دکترای مهندسی شیمی ایران بود مرده ی متحرکی بود مال زمان دایناسورها ، همش چند سالی از جنتی جوونتر بود. مغزش از کار افتاده بود و کلا قاته قات بود. اومد سر کلاس و درسو شروع کرد و همون اول گفت در ترکیب فلان مولکول کلر که در جدوله ... جدوله ... 
آقا بنده خدا اسم جدوله مندلیف یادش نمیومد فکر کنین! به ما می گفت : شما اسمشو بلد نیستین ؟ 
ما : نه ، نه استاد هرگز. حتی نمی دونیم درباره چی حرف می زنین .... حالا هممون کبود شدیم از شدت خنده. پسرا زیر صندلیا پهن شدن ، دخترا دارن کیفاشونو گاز می گیرن. همه با تخسی تمام اسمشو نمی گفتیم. 45 دقیقه ی تمام بنده خدا هرچی زور زد اسم مندلیف یادش نیومد و آخرشم مجبور شد کلاسو تعطیل کنه. این یکی از بهترین تعطیلیای کلاسمون بود. 
         

همون استادمون که دختر اشوه ایه رو ترکوند سر یک کلاس دیگه اش یکی از اون دخترای مثلا زرنگ و سوء استفاده چی می گه : استاد می شه من کلاسای هشت صبحتونو نیام ؟ آخه من خوتبگاه نگرفتم همش تو رفت و آمدم. برام سخته، یه پام تو قوچانه تو دانشگاه یه پام مشهد. 
استادم بی شرف بر می گرده می گه : پس خوشبحال چنارونیا که اون وسطن ... 
حاضرین می گن که بچه های کلاس موزاییکا رو گاز می گرفتن. این یکی دختره هم درسشو با این استاد فرهیخته حذف می کنه. 
          

یــکـــی از روزای وسط تـــرم استاد نیومده بود ، 
مــا هم از رو لـجمــون کــه بـه خاطر ۱ درس اون رفته بودیم تصـمیم گـرفتیم دانشگــارو بـه گـ ه بکشیم . 
عـیـن بچــه دبـستانی هـا با دست رو میز میزدیم با پا رو زمین ... 
یــهــو یکـی از مسـئولین آموزش در کلاسـو باز کــرد اومــد تــو و با صــدای بـلند گــفت : 
(مگـــه اینــجــــا طـــویـــله اس ؟ ) 
{کلاس ساکت شد} 
یـکی از بــچــه هــا با آرامـــش کـــامل گــفــت : 
نــــه اشـــتباه اومـــدین !!! 
۵ دقــیقـــه هنـــگــــ بود بدبـــخت مـــا هم از خـــنده رو در و دیــوار بــودیم !!! 
      

کم بود ولی امیدوارم لذت ببرین عیدتونم مبارک 
هر روزی که گناه نکنین عیره امیدوارم امروز کناه نکنیم 

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: